محل تبلیغات شما

سال گذشته وقتی بعد سه روز بستری از بیمارستان با حال نزار به خونه بر میگشتم پاییز رو حس کردم.باران باریده بود چهره ی شهر رو شسته بود و برگهای رنگارنگ درختان را آذین بسته بودناون روز با خودم گفتم پاییز اومده ولی من چرا تا الان متوجهش نشده بودم.دلم میخواست خونه نرم و یه دور کامل و حسابی توی شهر بزنم و تمام زیبایی پاییز رو ببلعم و بعد برم تا دوره ی نقاهت رو بگذرونم ولی با حالی که داشتم غیر ممکن بود.

امسال اما پاییز بیشتر خودنمایی میکنه.خواهرام از کنار ساحل شمال عکس میفرستن و برادرام از جنگلهای رنگارنگ شمال و من هی دلم ضعف میره برا جنگل و مه و باران و صدای موج دریا

من اما دلخوشم به کدو تنبل نارنجی رنگ محصول مزرعه ی پدر و سیب سرخ  و چند برگ زرد و نارنجی زیبای توی حیاط.

چند روز پیش کیک هویج پختم با طعم دلنشین دارچین و هل و میخک.

امروز سوار اتوبوس خط پنج شدم و مردم شهرم رو در مسیر طولانیی که پیش رو  داشتم زیر نظر گرفتم.مردمان شهرم چه آرام و متین دنبال روزی حلال بودتد پشت گاریها و دخل مغازه ها و

دختر بچه ای که کاپشن کهنه ی قرمز تنش بود با موهای طلایی و ابروهایی به رنگ موها با کک و مک های روی بینی و پیشانی اش خود خود پاییز بود.خیلی دلم میخواست بتونم ذهنشو بخونم.

امروز به سوال یک مادر از روانشناس مدرسه خندیدم در واقع گریه خند بود تا خنده ی واقعی مگر نباید والدین بلد باشن فرزندپروری رو؟این مادر ولی.کاش قبل از بچه دار شدن آموزش میدیدیم.

بوی غذا و صدای صوت کتری و خونه ی گرم و حال خوش و رسیدن شب و دوباره همه در کنار هم.

گاهی فکر میکنم تمام دنیا توی همین خونه ی سیصد متری ما خلاصه شده.

گاهی فکر میکنم تنها ساکنین این کره ی خاکی ما چهارتا هستیم.

 

فقط خواستم بنویسم که نوشته باشم که .

 

با تو ایمنم و با تو سرشارم از هرچه زیبایی است...

تو به دادم برس ای‌ عشق که با این همه شوق چاره جز آن که به آغوش تو بگریزم نیست...

گاه لیلا گاه مجنون میکند...گرگ و میش چشم آهویت مرا

ی ,رو ,پاییز ,خونه ,ولی ,دلم ,و صدای ,گاهی فکر ,فکر میکنم ,دلم میخواست ,پاییز رو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها